فرشته کوچولوی مامان و بابا آندیا فرشته کوچولوی مامان و بابا آندیا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

❤ آنـــــــدیا فرشـــــته کوچک مـــــن ❤

خواهر دار شدی.....

آهای دنیا خبر دار خدا این دفعه هم یه فرشته دیگه بهم هدیه داد.... ویه خواهر کوچولو برای آندیا..... الهی بمونین برای هم همیشه دوست و یار و همدم...... اینروزا فهمیدی داستان از چه قراره و به قول خودت لک لک ها یه نی نی دختر گذاشتن توی شکم مامان... همش سئوال میکنی کی میاد .....یه دکتر روانشناس میگفت آخرای بارداریتون فرزند اولتون و مطلع کنید چون برای اونا زمان ۹ ماه خیلی طولانی و خسته کننده میشه.... حالا میفهمم که واسه چی میگفت....زمان برای بچه ها اونقدر قابل درک نیست...البته که ماهم توی ماه سوم بهت گفتیم . اونم چون مجبور بودیم. بعضی شبها دوست داشتی کنارم بخوابی و ماشاءالله توی خواب لگدیه که نثار من و شکمم میکردی واسه همین علت نخوابیدن کنارت و بهت گ...
28 فروردين 1398

سفر به ساری

۳ هفته دیگه تا شروع مدارس مونده و امسال خانواده ما یه کلاس اولی داره.... دیگه مثل سالهای قبل نمیتونیم توی پاییز یا زمستون مسافرت بکنیم .و به همین خاطر برای اینکه یه خستگی در کنیم تصمیم گرفتیم بریم یه سری به خاله فرزانه توی ساری بزنیم و یه حالی از دریا و جنگل بپرسیم.☺تا روز اول مدرسه سرحال و شاد بری مدرسه.... البته با توجه به باردار بودنم ، خیلی هم امسال امکان مسافرت راه دور نداشتم و باید یه جای نزدیک میرفتیم...همینجوریم حدود ۱۰ ساعت توی راه بودیم...ولی باز اونجا چون خونه خواهدم بود راحتتر بودم..... راستش توی این سفر خیلی نتونستم عکس بگیرم هم سرماخورده بودم، هم کمر درد و کلا"خیلی رو به داه نبودم که مرتب ازت عکس بگیرم دخترکم......باباییم که خیل...
28 فروردين 1398

روزای گرم تابستون

روزای گرم تابستون و یکی یکی میگذروندی... البته خوش میگذروندی...تو از اون دسته بچه ها بودی که تابستونم مهد کودک میرفتی😢 دیگه مامان و بابای کارمند همینه.... ولی از طرفی چون حسابی بهت خوش میگذشت خیالمون راحت بووود. از آب بازی و کلاس چرتکه و رقص و ژیمناستیک بگیر تا....... البته این عکس مربوط به کلاس ژیمناستیک لاله هستش که میرفتی. چقدرم خوب راه افتاده بودی این عکس بالا مربوط به مهد کودک هستش و جشنهایی که هر روز برگزار میشد..... روزاییم که خونه بودی من و بابا کلا" در خدمتت بودیم والااااا.از کلوپ پاندا و پارک ها و سرزمین عجایب و..... هر چی در توانمونه برات انجام میدیم. یه روز خوب با گلسا (سرزمین عجایب) موفق و پیروز باشی ...
27 فروردين 1398

تولد شش سالگی گل دختر

یک هفته بعد عروسی تولدت بود و باز همه دور هم جمع شدیم . بهانه ای بود که عروس و دامادم بیان خونه مون... تم تولد میکی موس بود و به همه گفتم مشکی قرمز بپوشن.....تو در حالی ۶ سالگیت تموم شد که یه نی نی چند هفته ای توی وجود من بود.....🐣🐣🐣🐣🐣🐤🐤🐤🐤 دختر گلم! از وقتی زاده شدی، نگاهت را قاب می‌گیرم. در پس آن لبخند که به من شور و نشاط زندگی می‌بخشد .   امروز روز توست... تولدت مبارک دخترم میدونی: چرا می گویند روز تولدت آرزو کن و شمع تولدت را فوت کن ؟ وقتی موقع دعا کردن به شمع در حال سوختن نگاه می‌کنیم به شعور الهی متصل‌تر می‌شویم و درحالت آلفای ذهنی قرار می‌گیریم. حالتی که در آن به شعور الهی و خدای درونت وصل میشوی و دعا به راحتی ب...
27 فروردين 1398

عروسی نیلوفر

ششم تیر ماه ۱۳۹۷ مصادف با عروسی نیلوفر بوود. و ما از چند ماه قبل درگیر بودیم.من چی بپوشم ، آندیا چی بپوشه.....لباسمون ست باشه نباشه؟؟؟ اما حالا دو هفته مونده به عروسی من فهمیده بودم باردارم....نمیدونم چرا یهو ورم کردم و بالاخره تصمیم گرفتم واسه خودم و آندیا بدم خیاط لباس بدوزه...برای هر دو یه رنگ پارچه یکرنگ(بنفش بادمجونی) خریدم....وبقول آندیا ست مادر و دختری شدیم...واسه اینکه مسعود از قافله عقب نباشه یک کراوات بنفش هم واسه اون خریدیم....ما شدیم خانوده بنفش💜💜💜💜💜 و بالخره این دخترم رفت سر خونه و زندگیش.....ایشاءالله خوشبخت بشه منم شدم خاله عروس....👰👰👰👰👰👰 البته اون شب حالم زیاد خوب نبود ..هم از نظر روحی و هم جسمی..... و از همه بدتر اینکه کس...
27 فروردين 1398

یه گردش اردیبهشتی

اردیبهشت باشه، هوا عالی باشه، توی پارک ملت جشنواره گلهای لاله باشه و آدم نره...مگه میشه🙄🙄🙄 یه روز خوب اردیبهشتی وقتی بابا سرکار بود ، دوتایی تازه اونم با اتوبوس رفتیم به سمت پارک ملت......اصلا" حوصله رانندگی و جای پارک توی شلوغی شهر و نداشتم.....بهترین گزینه همون اتوبوسه راحت جلوی درب پارک پیدا میشیم.....تو خم که عاشق اتوبوس سواری بودی..... این شد که مادر و دختری راهی پارک شدیم...خوشگذرونی😁😁😁😁 💚👭👭👭👭👭👭👭💚   چه زیبا گفت سهراب عزیز... باید امروز حواسم باشد   که اگر   قاصدک‍ ‍ی را دیدم ، آرزوهایم را   بدهم تا برساند به خدا ، به خدایی که خودم میدانم ، نه خدایی که برایم از خشم ، نه خدایی که برایم از قهر،   ...
27 فروردين 1398

یه خبر خووووب..

توی یکی از روزای بهار (خردادماه) من و بابایی متوجه شدیم که یه مهمون ناخوانده کوچولو توی دل منه.....نمیدونستم که باید خوشحال باشم یا ناراحت....... بخاطر تو خیلی خوشحال بودم ،مدتها بود که هر  وقت بهانه گیری میکردی همش میگفتی که تنهایی و همبازی میخوای...... اما از طرفی ناراحتم بودم بخاطر کارم ، بخاطر شرایط بد اقتصادی و خرج و مخارج سنگینی که امروز زندگی ها داره...... آدما توی همچین موقعیتهایی هنگ میکنن....ما هم هر دوتامون هنگ کرده بودیم......😇😇😇😇 اگه میفهمیدی واکنشت چی بووود؟؟ البته میتونستم حدس بزنم...😄😄😄😄😄 فعلا"ترجیح دادیم به کسی نگیم و بین خودمون دو تا بمونه.. آخه ۶ تیر ماه عروسی نیلوفر بود و وقتش نبود ...... یه جا...
27 فروردين 1398

بهار ۱۳۹۷

نوروز ۹۷ را ۳ تایی توی خونه برگزار کردیم..از صبح با دخترکم سفره رو چیدیم و روز قبلش یه گل خوشگله بهاری صورتی پررنگ خریده بودیم و کلی  سفره هفت سینمون  و زیبا کرده بود.🌻🌼🌺 اتفاقا" امسال ۳ تا تیشرت ست سفارش آنلاین داده بودم که چند روز قبل عید به دستم رسید و خیلی خانوادگی ست شده بودیم. دیگه ما از این خانواده هاییم😃😃😃 اینم عکسهای نوروزی ما ۳ تا امسال عید مسافرت نرفتیم و توی مشهد موندیم... هوا هم یکم سرد بود بنابراین ترجیح دادیم سفر نریم.... چهارم فروردین تولد بابا بود و ما سورپرایزش کردیم با دختری رفتیم بیرون و یه کیک خریدیم و یهو وارد خونه شدیم...... اینجور حرکت ها همیشه چندین برابر برای آندیا جذاااابه در واقع خودش با اینکه خ...
25 فروردين 1398

زمستان ۹۶

و...... رسیدیم به زمستان سرد و بی برف نمیدونم چرا زمستون که میاد همه یاد عید میوفتن و میگن دیگه سال تموم شد....کجا تموم شد هنوز ۱۲۰ روز دیگه مونده......از بس توی مشهد برف نمیاد و فقط هوا سرد و خشکه همه از زمستونش فرارین و به عید فکر میکنن..... حالا کو تا عید......عیدم میاد..... من که برخلاف همسر جان عاشق برف و برف بازیم . فکر کنم آندیا هم توی این زمینه مثل منه و زمستونا همش منتظره برفه.....🐇🐇 ولی امسال تقریبا برف درستی نبارید فقط یکی دوبار. اونم اینقدر زمین گرم بود که آب شد و نتونستیم آدم برفی بسازیم☹☹☹☹☹☹ ما هم چون برف نبارید گفتیم بریم سفر...مثلا خیلی با کلاسیم😃😃😃😃 ولی از شوخی گذشته امسال چون تابستون مسافرت نرفتیم قرار...
25 فروردين 1398