فرشته کوچولوی مامان و بابا آندیا فرشته کوچولوی مامان و بابا آندیا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

❤ آنـــــــدیا فرشـــــته کوچک مـــــن ❤

اولین برف پاییزی شهرما....

دیشب هوا خیلی سرد بود..... وامروز صبح که پرده اتاقمون و زدم کنار دیدم داره برف میباره..... آنقده خوشحال شدم که نگو...... امروز 13 آذر اولین برف پاییزی  شهر من به زمین نشست.... تو اگر باز کنی پنجره ای سوی دلت میتوان گفت که من چلچله باغ توام مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف سخت محتاج به گرمای توام  . . .   اینم اولین عکسهایی برفی دخترک در پاییز 95 روز پشت بوم خونه اینم یکی از مزایای طبقه پنجم بودنه دیگه یه جای دنج و آروم البته شاید زیبایی طبیعت و پارک و نداشته باشه ولی وقتی یه جوجه داری اینجا بهترین جا واسه برف بازی...
13 آذر 1395

پاییز هزار رنگ ما.....

بهترین فصل برای من پاییزه عاشقشم با اینکه همیشه تفسیرهای غم انگیزی ازش شده ولی من دوست دارم این فصلو مخصوصا ماه آبان..اصلا برای من پاییز زنده شدنه تلاش و تکاپوس شاید چون همیشه عاشق مدرسه رفتن بودم این حس خوب بر میگرده به دوران درس و مدرسه .... جمعه گذشته تصمیم گرفتیم بریم پارک ملت... طبیعت رنگ پاییزی به خودش گرفته بود هرچی از زیباییش بگم کم گفتم حتی عکسا نمیتونن زیبایی که با چشم دیده میشن منتقل کنن..خیلی خیلی خوش گذشت چون هوا هم آفتابی و عالی بود و حسابی از منظره لذت بردیم . دخترکم از این همه رنگارنگی این فصل زیبا حسابی به وجد اومده بود و تا دلش خواست دوید و دوید.... ...
15 آبان 1395

البوم عکس مهد کودک دخملی

اول مهر آغاز سال تحصیلی 95 بود و مثل سال گذشته با اندیا خانووووم راهی مهد شدیم راستی یادم شد سلام کنم....سلام و هزاران سلام بعد از یه غیبت چندیم ماهه امان از دست این فضاهای مجاااازی تلگرام و اینستاگرام که نمیزارن ادم یه سری به وبلاگ دخملیش بزنه.... این روزاااا خیلی همه گرفتارن .....همه سرشون توی موبایلشونه......دیگه کی ادم وقت میکنه بیاد توی وبلاگ. ولی امشب یهو هوس کردم بیام اینجا و یه کم حرف بزنم و عکس بزارم بیخیال تلگرام و اینستاگرام بابا....... عصر جمعه هست و حسابی دلگیر...بابایی سرکاره ومن و تو توخونه تنهاییم عصر جمعه به اندازه کافی دلگیر هست چه برسه به اینکه جمعه هم باشه اندیا طبق معم...
29 مهر 1395

جشن تولد 4 سالگی دخملی من..

روزی که به دنیا آمدی،من متولد شدم... و از آن روز هم دخترم شدی و هم همه چیزم... دختر آسمانی من، جهانم با تو شکرانه هایش بیشتر است و تو عاشقانه ترین باور خواب و بیدار منی... گوشه دلم روز به روز را با نگاه رو به تکامل تو آغاز می کنم... سپاس خدایی که گیلاس باغ بهشت را به من عطا کرد... سایه خدای عشق بر قلبت مدام دخترم... امروز برایم تکرار آن روز فراموش ناشدنی است... روزی که ... پلک جهان می پرید دلم گواهی میداد اتفاقی می افتد ولحظاتی بعد فرشته ایی از آسمان فرود آمد در دامن من دنیا صدای گریه کودکی را شنید که امروز تنها بهانه برای خندیدن من است  ...
1 مرداد 1395

فرشته زمینی من میلادت مبارک

تولدت  مبارک عشق مامان 13 تیر 1391 ساعت 14:40 بیمارستان رضوی -مشهد دخترم : تمام زندگی من ، من باز هم برای تو می نویسم زمینی شدن تو فرشته آسمانی ام را تبریک میگویم دخترم ,نبض زندگیم، من برای تو و خدای مهربان می نویسم . پروردگارا   وقتی به فرزندم که پاره وجود من است نگاه میکنم معجزه تو را با تمام وجود حس میکنم معجزه یعنی فرزند من از وقتی با یک سلول در وجود من رشد کرد و من با تمام سلول هایم حسش کردم تا وقتی تو توان به دنیا اوردنش را به من دادی خدایا معجزه یعنی فرزند کوچک من که بعد از زمینی شدنش  هنوز به بوی تن من و نبض من عادت دارد ...
13 تير 1395

کاکتوس نماد عشق.....

تو کاکتوس را میشناسی؟؟؟؟ نماد عشق است لباس سبز به تن دارد مقاومت میکند سختی میکشد گریه میکند  و گاهی میخندد آری من هستم دخترم و کاکتوس هاش در حضور خارها هم میشود یک یاس بود در هیاهوی مترسک ها پراز احساس بود می شود حتی برای دیدن پروانه ها شیشه های مات یک متروکه را الماس بود دست در دست پرنده بال در بال نسیم ساقه های هرز این بیشه را داس بود کاش میشد حرفی از ای کاش هم نبود هرچه بود احساس بود وعشق بودو یاس بود     ...
10 تير 1395

کودکانه های تو....

سلام و هزار تا سلام به همه و بخصوص دخملی خانوووم گل و گلاب این روزها دختر خانومی در آستانه 4 سالگی هستش و منم دارم خودم و واسه تولد 4 سالگی آماده میکنم.... تو روز به روز بزرگ و بزرگتر ....خانوم و خانومتر میشی....ومن حال میکنم  با روزهای مادرانه خودم و شیطنتهای تو که روز به روز داره بیشتر میشه.... این روزا همه مردم سرشون با دنیای مجازی حسابی گرمه...اونقدر گرمه که تمام دوستی ها و رابطه ها داره کمرنگ و کمرنگتر میشه...هر جا میری توی تاکسی توی مترو سر کار همه سرشون توی گوشیهاشونه..... ولی هنوز وقتی میام توی وبلاگ تو یه حس خوبی دارم......نگار لای دفتر خاطراتم و باز میکنم و گاهی حتی گریزی میزنم به ...
10 تير 1395

یه روز خوب , ما سه تا.....

توی یه روز خوب لازم نیست اتفاق های خارق العاده ای افتاده باشه تا خوب باشه. وقتی بتونی از همه ی چیزهایی که دور و برت رو پر کردن لذت ببری, هنوز بتونی از چیزهای کوچک حس شگفت زدگی پیدا کنی و برای خودت سوال های بزرگ بزرگ کنار بذاری, این یعنی یه روز خوب! به زندگی به چشم فرصتی برای کشف کردن, تجربه و کنجکاوی کردن نگاه کن. هر چقدر که مشکلات سر راهمون باشه, باز هم زمانهایی هست که با سپردن خودمون به طبیعت میتونیم آرامش لازم برای ادامه مسیر رو پیدا کنیم. امروزت رو خوب شروع کن. بدون این تو هستی که یه روز خوب رو برای خودت رقم میزنی, نه هیچکس دیگه. برات یه صبح عالی آرزو میکنم! وب...
9 تير 1395

دخترکم همیشه شاد زندگی کن

ا ز همین امروز ، وقتی بچه هایمان به مدرسه می روند ، به انها  بگوییم : عزیزم ! من نمی خواهم تو بهترین باشی ، فقط میخواهم تو خوشحال و خوشبخت باشی .   اصلا مهم نیست که همیشه نمره 20 بگیری ، جای 20 می توانی 16 بگیری اما از دوران مدرسه و کودکیت لذت ببر. عزیزم :از " ترین" پرهیز کن ، چرا که خوشبختی جایی هست که خودت را با کسی مقایسه نکنی.   حتی نخواه خوشبخت ترین باشی .   بخواه که خوشبخت باشی و برای این خواستت تلاش کن.   همین.......... یادمان هست که از وقتی به دنبال پسوند "ترین" رفتیم، خوشبختی از ما گریخت. از 19/75 لذت نبردیم چون یک...
9 تير 1395