حرف مادر و دختری....
دخترم را جوری تربیت خواهم کرد که هیچگاه ما را اینگونه تربیت نکرده اند
یاد بگیردجایی که باید گریه کند گریه کند نریزد توی خودش چون بزرگ شده
یا چون آدم بزرگها گریه نمی کنند (عجب دروغ بزرگی)
که جایی که باید فریاد بزند فریاد بزند.
که وقتی باید عصبانی باشد عصبانی باشد.
نشود تندیس صبر و شکیبایی که خون خونش را بخورد ولی به همه لبخند
احمقانه تحویل دهد
یاد بگیرد وقتی نمیخواهد کسی بماند حالی طرف کند که نباید بماند
وقنی به روح و شخصیتش آسیب بزنند بی خیال دنیا و مردمش بشود
و زیر پایش لهش کند
جوری که یادش نرود آدم است و آدم همانی است که هم گریه میکند
هم داد میزند هم خشمگین میشود و
هم تا آخر عمرش مدیون خودش است ...
اگر همانجا همان وقت به همان کس همان حرفی را که باید بزند نزند.....
دخترم تورا آنگونه بزرگ میکنم....که بزرگ نشدم
که حسرتش را گاه گاهی در گوشه و کنار زندگیم حس میکنم