19 ماهه من ، در اوج شیرینی
انگار نه انگار که همین چند روز پیش برای 18 ماهگی ات نوشتم.
چقدر زود یک ماه گذشت.
امروز، 19 ماهه شدی...
الان که دارم مینویسم ، یه دخمل 1 سال و 7 ماهه و 0 روزه یی
دخترک شیرین من ،،
19 ماهه شدنت مبارک .
بزرگ تر شدنت مبارک .
این روزا من و بابایی حسابی داریم باهات حال میکنیم.....
توی اوج دوران شیرینیت هستی ، امیدوارم خدای بزرگ و مهربون لب ما رو بواسطه
وجود تو همیشه خندون نگهداره و تن تو رو سالم و ......
چی بگم از این روزای با تو بودن ، از کجا شروع کنم.....
اول از بدیهاش میگم چون زودی تموم میشه.این روزا داره به تعداد دندونات اضافه میشه
داری دندونای کرسی تو در میاری و فکر میکنم داری خیلی اذیت میشی..
اینو از نق نق کردنت و بهانه گیریهات میفهمم و از تب کردن های نصف شب هات.......
این روزا حتی نمیشه بوست کرد از بس گونه ها و لپ هات درد میکنه و حساسه
اینم یه خواب ناز بعد از نق نق دندون
با آخرین تکنولوژی های روز دنیا هم پیش میری
اسباب بازیت شده لپ تاپ و گوشیهای موبایل من و بابایی
عاشق نی نای نی نای هم هستی
تا یه تقی به توقی میخوره دستات میره بالا
حیف که هنوز نتونستم از این صحنه رقصت یه عکس بگیرم وگر نه میزاشتم
ولی گذاشتن این چند تا عکس ، با اون خنده های شیرینت
خالی از لطف نیست....
حسابی به حرف زدن افتادی و اکثر کلمه ها رو میگی و منظورت ومیرسونی.....
مثلا :
بیا دیده : بیا دیگه
بخواب دیده : بخواب دیگه
شیشی :شیشه
اوستادم : افتادم
آندی : آندیا
ادو : الو
خاله ، دایی ، عمه ، مسعود (اسم بابایی ) مامانی ، بابا ، پارسا ،
نی نی : نگین
آنه : آینه
بشور بشور : حموم رفتن
الله : نمار خوندن
آده : آره
بده : بله
و..........................
اینم چند تا عکس از 19 ماهگی دخملی مامان
وقتی مامان میگه : آندیا دست به سینه
وقتی آندیا میگه : الهی شکر
وقتی مامان از آندیا میخواد به دوربین نگاه کنه...
قربون اون نگاهت من بشم
راستی فرشته کوچولو :
حواست هست که چقــــــــــــــــــــــــــــــــــدر دوست دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟