بوی ماه مهر
شوق و اشتیاق این روزهای آندیا رورو که میبینم ، گذشته های دور میاد سراغم... خاطراتی شیرین و گهگاهی تلخ ...! یادِ اون ده تومنی کاغذی که بابام هر روز صبح از داشبورد ماشینش در میاورد و میگفت این برای امروز و فردات... یاد اون دوتومنی هایی که سکه بود و برای کرایه ی اتوبوس میزاشتم کنار. اون دفترایی که جنس کاهی بودن... اصلا انگار اون موقع مدرسه ها یه حال و هوای دیگه داشت. گچ و تخته سیاه رفیقت بودن، نیمکت ها محرم اسرارت بودن... الان همه چی هوشمند شده، حتی به تخته ها هم نمیشه اعتماد کرد... اصلا گردوهای اون موقع که با نون و پنیر میخوردی هم یه طعم دیگه داشت... انگاری اون موقع ها کمتر درد و ناراحتی بود... شوق و ذوق مدرسه رفتن از چله ی تابستون توی...
نویسنده :
مامان مریم ❤
22:37