فرشته کوچولوی مامان و بابا آندیا فرشته کوچولوی مامان و بابا آندیا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

❤ آنـــــــدیا فرشـــــته کوچک مـــــن ❤

اولین مریضی فرشته کوچولوی ما

1392/6/7 0:49
نویسنده : مامان مریم ❤
856 بازدید
اشتراک گذاری

 

الان که دارم مینویسم روی پام خوابیدی البته خوابه خواب که نه ....چون هر از گاهی یه کم

نق نق میکنی.

امشب شب سختی و گذروندم..البته گذروندیم..من و تو و بابایی

 

 

امروز از صبح تب داشتی ومجبور شدم که مهد نبرمت ، خاله  هم که تازه دیروز رفتن

مسافرت و من موندم و تو این مریضی که یهو اومد سراغت.

نمیدونم بگم سوغات مهد کودکه یا از دندوناته یا.....

بهرحال مامانی جووووون امروز از صبح

تب کردی ومن و حسابی گذاشتی توی آم پاس (به قول سریا ل دود کش)

خلاصه امروز بیخیال مهد برنت شدم و به بابایی زنگ زدم که زودتر بیاد خونه، تا  من تو رو

تحویلش بدم

وبرم سرکار که البته بابایی هم از اونجایی که بسیار مهربان و رئوقه باکمال میل قبول کردو

سه سوته خودش و رسوند .

اما ساعت 7 شب که اومدم خونه ، با اینکه بابایی بهت شربت استامینوفن داده بود بازم تب

داشتی تازه اسهالم شده بودی و به همین خاطر ترجیح دادیم هنوز که دیر نشده دخملی

گلم و ببریم دکتر

فاصله خونه تا دکتر کم بود ولی توی همین فاصله کوتاه احساس میکردم  تبت هی داره

میره بالاتر

و وقتی دکتر گفت که 39 درجه تب داری مردم و زنده شدم.

5 سال توی اورژانس اطفال کار کردم و همیشه مادر و پدرهایی و میدیدم که بچه هاشون و

در حالی که تشنج کردن روی دست میارن و این همیشه بدترین کابوس من از تب بچه ها

بوده

مثل همیشه دکتر گفت : یه بیماری ویروسیه و تب بر و آنتی بیوتیک دادو چون اسهال هم

بودی پودر او-آر- اس هم داد......

و خلاصه از لحظه ایی که رسیدیم خونه شربت استامینوفن و بهت دادم تا تبت سریع بیاد

پائین و بعدشم

پاشویه رو شروع کردم الان شب از نیمه هم گذشته و تو توی خواب عمیقی هستی و البته

همینطور بابایی ، آخه اون دیشبم سرکار بوده و نخوابیده......

در حال حاضر که من بیدارم وحواسم هست که یه وقت خدای نکرده دوباره این تب لعنتی

نیاد

سراغت و دوباره شربت بهت بدم

الهی هیچوقت مریض نشی مامانی که من با اینکه پرستارم ولی اصلا طاقتش و ندارم.

 

اینم فرشته کوچولوی مامان وقتی تب داشتی و من داشتم پاشویه میکردمت

 


کاش دیگه مریضی تو نبینم...یعنی میشه مامانی جوووووون ؟؟؟؟

کاش خودم به جات مریض بشم و تو همیشه سالم و سلامت و خندون باشی

الهی هیچ نی نی توی دنیا مریض نشه

آمین......

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

الهام مامان یسنا
8 شهریور 92 13:50
قربونت برم عزیزدلم. چرا مریض شدی خاله جون؟ تب ویروسی واقعا بده سخت میشه کنترلش کرد. منم از تب وحشت دارم و هر وقت یسنا تب میکنه من زودتر حالم بد میشه. حالا خدا رو شکر مریم جون خودت پرستاری و خوب میدونی باید چیکار کنی. انشالله گل دخملی زود زود خوب بشه و شیطونی هاش رو شروع کنه. واقعا دیدن بچه ها وقتی حال ندارن خیلی سخته. منم همیشه از خدا میخوام هر مریضی که میخواد به یسنا بده صد برابرش رو به من بده.
انشالله زود خوب بشی آندیا خوشگلم.


ممنون بهمون سرزدی خانومی
فرخنده
9 شهریور 92 12:00
سلام دختر من تقريبا يكماه از دختر شما بزرگتره تصادفي با وبلاگت آشنا شدم اميدوارم خيلي سريع آنديا جون خوب بشه براش دعا ميكنم چون واقعا مريضي بچه ها خيلي سخته خيلي زود برديش مهدكودك حتما مجبور بودي مواظب آنديا جون باش خوشحال مي شم با هم در ارتباط باشيم
مامان آیسل
9 شهریور 92 13:59
آخی عزیزم واقعا سخته این مریضی دخترمنم زمستون این مریضی رو گرفته بود مردم وزنده شدم تا خوب شد قربونش برم نگران نباش خدا مواظب همه بچه ها هستش ایشالله زود خوب میشه بازم شیطونی میکنه برات خانمی
مامان زری
9 شهریور 92 15:26
الهی بمیرم عزیزم،انشاالله زود زود خوب شی گلم مامانی واقعا راست میگی ما مامانا حاضریم خودم مریض بشیم ولی بچه هامون یه کوچولو هم ناراحت نباشن چه برسه مریض حال باشن
دختر دلشکسته
9 شهریور 92 19:05
صبا خاله ی آیسا
9 شهریور 92 22:38
عزیزم امیدوارم هرچه زودتر خوب بشی فربونت برم نازم
الی مامی آراد
10 شهریور 92 11:09
الهی من بگردمت انشالله زودی خوب بشی
فرزانه مامان علی اکبر
16 شهریور 92 11:54
خدانکنه آندیا جونم مریض بشه انشالله همیشه صحیح و سالم باشی عزیز خاله


ممنون فرزانه جووون
مامان آیسل
16 شهریور 92 16:26
روزت مبارک خانمی


مرسی خاله جووون
رها
14 دی 92 17:50
وای چی شده ؟؟؟؟؟؟ الهی من بمیرم واست عزیزم الان حالش چه طوره آندیا فدات شم من خوشگلم - چرا مریض شدی ؟