فرشته کوچولوی مامان و بابا آندیا فرشته کوچولوی مامان و بابا آندیا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

❤ آنـــــــدیا فرشـــــته کوچک مـــــن ❤

خوابهای ناز آندیا

دختر گلم وقتی می خوابی نازتر از همیشه میشی.....وانگار 1000 ساله که نخوابیدی و من حتی دلم نمیاد توی خونه راه برم که مبادا تو از خواب نازت بیدار بشی. آرام چشمهایت را روی هم بگذار. من بیدار میمانم و کابوسها را یکی یکی از اتاقت دور خواهم کرد... فقط سعی کن یک شب خواب آرزوهایت را ببینی من تورا می جستم و نمی دانستم که تو در خاطر یک بیت قشنگ  مطلع شعر منی به چه چیز مانند کنم نام ترا ؟؟به بهار یا آب زلال دریا    ساده تر بگویم تو تمامیت احساس منی                              ...
16 مهر 1391

خنده ها و گریه های آندیا

اینم چند تا عکس خوشکل از خندیدن ها و گریه کردنهات......الهی هیچ وقت گریهات و مامان نبینه...و همیشه لبهات پر از خنده باشه...الهی ی ی ی ی   اول خنده هات و میزارم د خترم نیمه ی گمشده ام نیستی که با نیمه ی دیگر به     جستجویت   برخیزم  ،  تو تمام گمشده ی منی  .   نفسم می گیرد در هوایی که نفس های تو نیست   در آن نگاه فردای من و تو رقم خورده ای همه هستی من بابا جون نمی خوام بخندم مگه زوره؟؟؟؟؟ الان جیغ میزنم ها........... &nbs...
10 مهر 1391

سیسمونی موش کوچولوی من

دیگه از ماه هفتم بارداریم کم کم شروع به خرید سیسمونی واسه دخمل گلم کردیم. من و بابایی دوتایی و بعضی وقتها با خاله فرزانه .آخه مامان جون پاهاش درد میکرد و خیلی نمی تونست راه بره واسه همین خودمون خرید میکردیم. ولی پولش و مامان جون و باباجون داده بودن. دستشون درد نکنه. می بوسمتون 1000 تا     چه حالی میکردیم وقتی واسه ی عشق کوچولومون خرید میکردیم......نبودی که ببینی بابایی چه هل شده بود. امیدوارم وقتی آندیا بزرگ شدو اتاقش و دید خوشش بیاد. دیوار اتاقت و با بر چسب تزئین کردیم   ...
9 مهر 1391

آندیا در حمام 55 روزه

سلام دختر گلم. امروز از صبح همش استرس داشتم . میدونی چرا؟؟؟؟ باید میبردمت حموم اونم خودم تنهایی وای ی ی ی  آخه خاله فرزانه رفته سفر و نمیشه که منتظر شد .منم تصمیم گرفتم با کمک بابایی حمومت کنم. هم دوست داشتم ببرمت و هم میترسیدم ولی دل و به دریا زدم و بردمت  چه حالی داد ولی ی ی ی ی چقدر توی حموم بوسیدمت خداییش حال کردم ....... آندیا توی تشت حمومش قربون اون مگاهت بشه مامان   بعد از حموم موهات و خشک کردم و عوضی که خوابت بیاد سرحالتر شدی ...
9 مهر 1391

اولین حمام آندیا کوچولو

دختر گلم بالاخره بعد از 11 روز نافت افتاد و خیال همه راحت شد....حالا دیگه وقتشه بری حموم و آب بازی کنی... اما چون دفعه اولت بود من که ترسیدم ببرمت و این حموم افتاد به پای خاله فرزانه...... خوش به حالش چقدر تو حموم بچلونت.....                                                      اینم اولین عکسهات توی حموم قربون دختر گلم بشم که عاشق آبه...توی حموم صداش در نمی اومد...... اینم یعد از حموم...انگار کوه کنده دخترم....هلاکهههههه وای چه خوردنی شده بودی عزیزمممم .....10...
9 مهر 1391