فرشته کوچولوی مامان و بابا آندیا فرشته کوچولوی مامان و بابا آندیا ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

❤ آنـــــــدیا فرشـــــته کوچک مـــــن ❤

روزمره گیهای مامان و آندیا

1391/7/30 18:15
نویسنده : مامان مریم ❤
754 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخمل گل مامان الان دیگه سه ماه و نیم ات شده...روز به روز داری بزرگ و بزرگتر میشی...هر روز از روز قبلت خانوم تر میشی.... شبها راحت میخوابی و دیگه کولیک نداری... خدا رو شکر که هر روز بهتر و بهتر میشی و مامان و بابا هم هر روز بیشتر و بیشتر دوست دارن....

 

اما هر روز که میگذره دلهره منم بیشتر میشه آخه مامان باید از 2 ماه دیگه بره سر کار و به تو خیلی سخت میگذره..وقتی صبحها تا ساعت 10 توی تختت راحت وآسوده میخوابی همش بی اختیار یاد روزهایی می افتم که بخوام برم سر کار و تو یه جورایی آواره بشی...... اصلا دوست ندارم از این سن بزارمت مهد کودک .... آخه گناه داری مامانی.........

تو که مجبور نیستی مثل من صبح زود از خواب بیدار شی و راهی مهد کودک بشی..اونجا هزار تا میکروب و ویروس هست و هنوز زوده که دخمل ناز من مریض شه....اما  تا اون موقع خدا بزرگه و یه کاریش میکنیم دیگه...... فعلا که هنوز وقت داریم پس حالش و ببر مامانی....

 

 

و اما...........

مامان این روزها به خاطر اضافه وزن حاملگی حسابی اعصابش خورده....تازه هر کی هم بهم میرسه میگه وای ی ی چه چاق شدی ....

 و خلاصه همه تعجب میکنن

 

 

منم چند روزیه که هم غذا مو کم کردم و هم دارم ورزش می کنم. (روی تردمیل میدوم)

تو هم حسابی به من کمک میکنی....مثلا اینکه : میزارمت روی زمین به فاصله 2 متر از تردمیل و خودم شروع یه دویدن میکنم....تو هم هی دست و پا میزنی.... و خلاصه همکاری میکنی و گریه و زاری راه نمیندازی..

قربونت بشم که یه باربی شدن مامانی داری کمک میکنی عزیز دل من...بوس یوس...

 

الانم که دارم واست مینویسم تو کنار من مثل یه فرشته ناز خوابیدی...گاهی هم با فرشته هات میخندی منم حسابی کیف میکمن تازه از نگاه کردن تو سیر نمیشم...دلم میخواد ساعتها بشینم و نگاهت کنم... نمیدونم این دیگه چه حسیه که خدا به ما زنها داده ....مطمئنم که هزار برابر از عشق و دوست داشتن بالاتره .....منظورم رابطه بین مادر و فرزند هست. با هیچی نمیشه توصیفش کرد....

امیدوارم خدا از هیچ کدوم از بنده هاش این حس و دریغ نکنه...آمین

اینو بدون که تو بهترین کسی هستی که من تا حالا داشتم.....(الیته بعد از بابایی )و از ته ته ته قلبم آرزو میکنم که خیلی خیلی زود بزرگ شی و شیرینی هات از قبل بیشتر بشه......این وبلاگ رو درست کردم تا همه ی دنیا از کار های تو و شیرین کاری هات با خبر بشن...... و بدونن من چه قدر تو رو دوست دارم

 

تقدیم به گل همیشه بهارم آندیا


 

با تو تقسیم میکنم , عشق کودکانه را

حس خوب سادگی , یک بغل ترانه را

با تو تقسیم میکنم , این بهار و صد بهار

شور و حس بچگی , شوق عاشقانه را

با تو تقسیم میکنم , خواب راحت شبم

بی خیال زندگی , خنده زمانه را

با تو تقسیم میکنم , فصل سبز زندگی

رو به سوی آسمان , لذت جوانه را

 

 

می خواهم مانند کودکی باشم

 

 

 

 

تا بی خیال اتفاقات اطرافم باشم

 

 

 

 

 

 

کودکی که هیچ موقع عاشق نمی شود

کودکی باشم تا حتی با یک بادکنک خوش باشم

 

 

 

 

 

 

تا به کسی وابسته نشوم....

تا مسیرهای طولانی را بدون دغدغه طی کنم..... 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

حسينيه علي اصغر
25 مهر 91 15:03
خدا تنها پنجره ی امیدی است که هیچ گاه بسته نمی شود...

تنها کسی است که با دهان بسته هم می شود صدایش کرد...

با پای شکسته هم می شود سراغش رفت..

تنها خریداری است که اجناس شکسته رابهتر بر می دارد...

تنها کسی است که وقتی همه رفتند باز هم می ماند...

وقتی همه پشت کردند آغوش می گشاید...

وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت می شود...

و تنها سلطانی است که با بخشیدن دلش آرام می گیرد ونه با انتقام گرفتن!

خدا را برایت آرزو دارم...

==========

سلام
خوب هستيد
به روزم
تشريف بياوريد
منتظر نظرات ارزشمندتون هستيم
ياعلي اصغر