تابستان 96
اولین حادثه زیبای تابستان تولدتو هستش و بعد از اون تولد خودم.....البته از وقتی تو اومدی تولد تو پررنگتره 13 تیر سال 1391 قشنگترین روز زندگی من و بابات بوده و هست😍
روزی که بدنیا آمدی،من متولد شدم و از ان روز هم دخترم شدي و هم همه ی چیزم. دار و ندار مادر، تولدت مبارک.
امسال بنا به تصمیم خودت قرار شد تولدت و توی مهد کودک بگیریم...اخه تو عاشق مهدت و دوستات هستی و ما هم به حرفت گوش کردیم......
خیلی بهت خوش گذشت اینو از شادی و برق تئی نگاهت میشد فهمید
خوشحالم که بهت خوش گذشت عزیززززکم
از اونجایی که عاشق السا و آنا هستی تم تولدت هم السا بود و کیک تولدت و دختر خاله بابا شادی جون زحمتش و کشید ....ممنووونم شادی جون😘
اینم دو تا عکس از تولد من که مثل همیشه تو باید با کیک عکس تکی بگیری....حتی شمعا رو هم دوست داری فوت کنی عزیزززز مادر
اینجام که به قول خودت جست گرفتی و میخوای ارزو کنی....کاش بدونم آرزوی تو چیه عزیز من
اینم یه تولد 3 تایی که فردای تولدت توی یه رستوران دنج من و بابایی واست گرفتیم
مامان و بابا خیلی دوست دارن
سیبیلای بابا روووووو هیچوقت تا حالا سیبیل نزاشته بوود😀😎
اینم از قصه تولد 5 سالگیت
120 ساله بشی الهی