فرشته کوچولوی مامان و بابا آندیا فرشته کوچولوی مامان و بابا آندیا ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

❤ آنـــــــدیا فرشـــــته کوچک مـــــن ❤

هیچکی پدر و مادر نمیشه!!!!!!!!!!! (قسمت اول)

1391/9/2 18:33
نویسنده : مامان مریم ❤
1,490 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام و صد سلام....خوبین ؟؟؟؟خوشین؟؟؟دماغتون چاقه؟؟؟

امروز تصمیم گرفتم که این پست و بزارم همینطور که دیدید اسمش هست هیچکی پدر و مادر نمیشه    

همونطور که از اسمش پیداست در مورد این دو فرشته آسمونی پدر  و  مادر  هست....

اگر چه که جملاتش از خودم نیست اما سعی کردم زیباترین جملات و انتخاب کنم.....جملاتی که براستی

برازنده این دو فرشته آسمانی است.....تا وقتی دخمل گلی مامان بزرگ شد و تونست خودش بخونه

یفهمه که مادر و البته پدر چه جایگاهی دارن.......اگر چه که اوهم روزی مادر میشه ...........

و به قول مامانم تا مادر نشه نمیفهمه که مادر بودن یعنی چی؟؟؟؟ همونطور که من نفهمیدم و هزاران

دختر دیگه و من امروز در جایگاه کسی هستم بنام مادر 

 

مادر که  میشوی انگار تمام دنیایت یک موجود کوچکیست که بدنیا آوردی اش . دلت میخواهد همه چیز

داشته باشد . تمام چیزهایی که یه بچه ی کوچک میتواند نیاز داشته باشد شاید زیاد نباشد اما تو

خروارها لباس و اسباب بازی براش میخری  .

شاید حق با دیگران باشد مگر بچه چقدر لباس لازم دارد اما تو مادری و تمام وجودت اوست انگار خودت

توی این دنیا نیستی .لباس و کفش و کیف احتیاج نداری .

میدانم که شایید دوسال دیگر من بمانم و یک دنیا  دوری از خودم .شاید منی که دوسال دیگر توی آیینه

میبینم را نشناسم .شاید به یاد نیاورم آخرین باری را که برای خودم خرید کردم . شاید من- خودم شاکی

باشد از دستم و هی قر بزند به جانم که چرا فراموشش کردم  اما بعید میدانم از کاری که کرده ام

پشیمان شده باشم .

میخواهم بدانم آیا تمام مادرها اینگونه فکر میکنند و خودشان را در قبال کودکی که پاییش را به این دنیا باز

کردند مسئول میدانند .نه مسئول خورد و خراکش و نگهداریش . مسئول تمام دردهایی که توی این روزگار

هست و ممکن است...شایید روزی سراغ فرزندشان بیاید . من گاهی به این فکر میکنم که روز اول وقتی

او تازه برای بار اول چشمان کوچکش را روی دنیای ما باز کند من با چه رویی باید درچشمانش نگاه کنم .

به کدامین دلیل او را هم شریک سختی های خودم توی این دنیا کرده باشم که قانع اش کند برای بودن .

من عشق را چشیده ام . من محبت مادر را دیده ام . من از خودگذشتگی مادر و پدر را دیده ام . من

امروز لحظه ای این احساسم را با تمام دنیا عوض نمیکنم اما ......آیا اوهم دنیا را در عشق و محبت میبیند

.آیا او هم دلخوشی های ساده من را برای  زندگی  منطقی میداند ؟؟؟                                                                                                                                            

 

  من  تمام این نوشته های زیبا را (که گاهی آنقدر لبریز از حس ناب مادری هستند که از ریزش اشک

چشمم نمیتوانم خودداری کنم )

اول یه مادر گلم که تمام زندگی و زیباترین روزهای عمرش را به پای من و همه برادرها و خواهرم ریخت و

بعد از آن به خواهرم که واسه بچه هاش هم پدر بود هم مادر !!هم خسته بود هم سرحال!! هم پیر بود

هم جوون!!هم دلشکسته بود هم دل زنده !!!!

و بالاخره به خودم که یه مامان تاره کارم....

و به همه مامانای گل که این توشته ها رو میخونن تقدیم میکنم....

 

عکسها و جملات زیبا در ادامه مطلب  

 

 

بهترین جای دنیا هم که باشی
               خوشبخت ترین آدم دنیا هم که باشی                 
ولی پیش مادرت نباشی
هیچ لذتی نداره

شناسـنامه رو بی خیال !

مــحلِ تـولّد من، آغوش گرم و پر محبّـت توئه مـــــادر ..

مادر.........
مادر خطهای بارداری تو سجده گاه من است و مقدس
زیبائی می دهند به تو آنگاه که می فهمم درد کشیده ای برایم
9ماه صبوری و بردباری کرده ای
و سالها درد و غم و اشک تنها برای من
منی به نام فرزند
مادر میبوســـــمت

 

 

کودک که بودم وقتی زمین می خوردم
مــــــــــــادرم مرا می بوســـــــــــــید
تمام دردهایم از یادم میرفت دیروز زمین خوردم،
دردم نیامد اما به جایش تمام بوسه های مادرم به یادم آمد

خدایا!!!!!!!!!!!
زیباترین لحظه ها را نصیب مادرانمان کن که زیباترین لحظه هایشان را بخاطرمان از دست دادند

 

نه ماه انتظار...و یک عمر نگرانی !
...
حس آزاد دخترانه را
به مهر مادری دادن
بزرگترین ایثار یک زن است!

به سلامتی همه مـــــــــــــــــادرها.....

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی ... پیر شده
وقتی داره صورتشو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی .... پیر شده
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره
اما هیچ چی نمیگه....و
وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو بود
دلت...........میخواد.....بمیری....
سلامتیِ همه ی بابا ها :


مادر موجودیه که..
اگر 60 کیلو پرتغال جلوش بذاری همشو واسه تو اب میگیره اما تو بازم ازش طلبکاری...
مادر موجودیه که..
هزارجور مریضی داره اما تو ازش بی خبری...
مادر موجودیه که..
صبح زود برای اینکه از کارت عقب نمونی اونقد صدات میزنه که ساعت روی میز کم میاره...
مادر موجودیه که..
هر وقت نگرانی اون صد برابر تو نگرانه

من را زیاد دوست داشته باش پدر
تو تنها مردی خواهی بود
که دوست داشتنت بی طمع است و بوسه هایت بوی گل میدهد

من بدهکار توام ای مادر
همه جانی که به من بخشیدی
لحظاتی که برای امن من جنگیدی
و بدهکار توام عمرت را
روزهایی که ز من رنجیدی
اشک ها دزدیدی، و به من خندیدی
من بدهکار توام ای مادر !!!!!

وفادارترین زن ها نه موطلایی ها هستند، نه مو خرمایی ها و نه مو مشکی ها . بلکه مو خاکستری ها هستند...

زيباترين خط منحنی دنيا لبخندي است که بي اراده روي لبهاي يک مادر هنگام ذوق کردن فرزندش مینشیند ..

جنگ بود... برادرم برنگشته بود... مادرم روی سجاده، دعای انتظار و بازگشت می‌خواند... پدرم "عاشق" بود... در کوچه‌های شهر، سازِ آذری می‌زد، و خواهرم، پنهانی نامه‌های عاشقانه... و من، هیچ نمی‌خواندم!
جنگ تمام شد!... برادرم برگشت، اما در کیسه‌ای 
سفید، خاکسترش و پلاک نقره‌اش... پدرم ساز آذری اَش را داد به من، و دراز کشید، و رو به قبله شد. هنوز هم رو به خانه‌ی خدا انتظار فرشته‌ای را می‌کشد که قرار است بیاید... خواهرم رفت خانه‌ی شوهر... نامه‌هاش را داد به من... ارث‌بَرِ خانواده بودم... و مادرم... آه مادرم!... مادرم هنوز هم روی سجاده می‌نشیند و با چشم‌های کم‌سو، دعای بازگشتِ فرزندی را می‌خواند که کنار دست‌ش از میخِ دیوار آویخته‌ست
به " خدا " گفتم : تو را چگونه میتوانم ببینم , " خدا " گفت :
تو من را نخواهی دید اما کسی را برات گذاشتم که نیمی ازمن است
" مادر
 
(مادر )
هر آنچه که هستی و خواهی شد را مدیون او هستی و قدر او را نمیدانی ...
چه ها کشیده تا تو را به اینجا رسانده و با که ها جنگیده تا اشک تو را نبیند اما باز هم قدر او را نمیدانی ...
تمام سعی خود را از کودکیت کرده تا مبادا کسی آرامشت را به هم بزند اما باز هم بر سر او داد میزنی و قدرش را نمیدانی ...
اما ...
اما باز هم با تمام وجود دوستت دارد



 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله فرزانه
5 آذر 91 14:44
فدات بشم خاله كه تو اينقدر عزيزي.
فرزانه
5 آذر 91 14:55
دوست دارم خواهر قشنگم .الهي زنده وسلامت باشي وسايه همه پدرومادرها روي سر بچه هاشون باشه.من كه كاري براي بچه ها م نكردم.
جوجو
10 بهمن 91 3:25
سلام مامان مریم
یک ساعتی هست وبلاگت مشغولم کرده از بس زیبا مینویسی
انشالله سایه شما و بابای آندیا بالا سرکوچولوتون همیشه باشه


دستتون درد نکنه....ولی اینقدرام تعریفی نیست....