روزی که آندیا زرد شد
روز سوم از صبح که از خواب پاشدماحساس کردم داری کم کم زرد میشی..اما هیچکی حرف منو باور نکرد. بابا نا سلامتی من خودم پرستارمممم
شب دیگه طاقت نیاوردم و توی پتوت پیچیدمت و با بابایی دوتائی بردیمت دکتر.....
اونا ازت خون گرفتن ..دردت اومد و گریه کردی
بعدشم یه دستگاه فتو آوردیم خونه و تو و لخت کردم و گذاشتم زیر یه نور آبی....چشم هاتم بستم...تو هم تا تونستی گریه کردی ولی چاره ای نداشتیم..
من از فرصت استفاده میکردم و هی عکس میگرفتم...
اینم یه نمای ذور از دخترم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی