یه روز بهاری، پارک ملت با آندیا
سلام....مامانی. خوبی؟ خوشی؟ دماغت چاقه؟؟؟یه کم دیر اومدم.....
دیگه سال جدید شروع شده.....یه کم مشغول کار و زندگی بودم ....دیر وبلاگت و آپ کردم
اما حالا هم که اومدم با کلی عکس اومدم........
جونم واست بگه......
جمعه هوا خوب بود ، باز من و تو و نیلوفر و نگیم زدیم بیرون....کجا بریم؟؟؟؟؟ رفتیم پارک
ملت..... مثلا جشنواره گلهای بهاری بود ، البته فکر کنم ما خیلی دیر رفته بودیم و گلی
باقی نمونده بود....ولی بازم خوب بود.....هوا هم عالی بود.... منم که عاشق عکس و
عکاسی... تو هم که این روزا بهترین سوژه واسه مامانی هستی....
یکی از هیجان های فصل بهار ؛
آستین کوتاه پوشیدنه توئه ...
آستین کوتاه بپوشی و من هی دستات رو ببوسم ، بازوهات رو لمس کنم .
چقدر لطیفه دستات ، چقدر نرمه ، مثل برگ گل
الهی من قربونت بشم اینم یه گوشه ای از عکسهای اون روزت
دخترم ، با آفتاب مشکل داشتی.......
خسته نباشی مامانی.....
باز آفتاب....
ای جوووووووووووووونم.....عزیزم
الهی همیشه بخندی....
دخمل کنجکاو من......
اینم یه عکس سوپر هنری..........
یه عکس دارم از کوچیکی خودم
اینقدر شبیه این عکسته مامانی
کلی ذوق میکنم وقتی نگاهش میکنم
اینم از گشت و گذار ما توی یه روز بهاری باآندیا
پارک ملت مشهد
23 فروردین ماه سال 1392