یه غیبت کبری
سلام و 100000000000000000000تا سلام یه همه دوست جووونیا و دخمل گل و گلابم
من اومدم با یه غیبت یه ذره طولانی......
آخه میدونین چی شده بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟ داداشی گلم از یه راه دور (کانادا ) بعد از چند سال
اومده بود و من حسابی سرم شلوغ بود.
و اما دخملی توی این روزا حسابی ددری شده بودی و همش توی راه خونه خودمون و
خونه مامان جون بودیم و تو هم حسابی پایه بودی......
دایی جواد که خیلی ذوق داشت تو رو ببینه ،آخه اصلا تو رو ندیده بود فقط عکسهات و دیده
بود و چند بارم زمانی که چت میکردیم با وب کم دیده بودت..و اگر چه که تو اصلا روزای اول
نمی شناختیش اما توی هفته آخر حسابی شناخته بودی و میرفتی بغلش......
و منم حسابی ذوق میکردم...واینطوری شد که من دو هفته از آپ کردن وبلاگ تو در رفتم و
حالا اومدم سراغ دفتر خاطرات گل دختری تا همه اتفاقاتی که این دو هفته اخیر گذشت
واست بنویسم......