آندیا در دو ماهگی
حالا آندیای مامان دو ماهه شده و یک کمی خوابش کمتر شده...چشمهاش و باز میکنه و یه لبخندی تحویل ما میده و من و بابایی کلی ذوق میکنیم. دل دردهای دخترم یه کم بهتر شده ولی نه خوب خوب
دوماهگی دخترم همزمان شد با اولین واکسنش......
صبج اول وقت من و تو و بابایی راهی مرکز بهداشت شدیم. من خودم و حسابی آماده کرده بودم واسه یه روز سخت....حتی از قبلشم قطره استامینوفن خریدم که اگه خدای نکرده تب کردی زودی بهت بدم .
خدا رو شکر خیلی تب نکردی و اذیت نشدی و ما رو هم اذیت نکردی....از بس خانومی تو
اما اون آقایی که واکسن تو رو زد توصیه کرد که نذارم خیلی پاهات و تکون بدی چون دردت میگیره حتی گفت پاهات و اگه شد ببندم که البته این کارو کردم و دردت خیبی کمتر بود.
دخترم واسه جشن دو ماهگیش خانومی شده بود ......
عشق من داره میخنده.....مامانی
اینم کیک دو ماهگی (دستپخت مامانی)