عروسی نیلوفر
ششم تیر ماه ۱۳۹۷ مصادف با عروسی نیلوفر بوود. و ما از چند ماه قبل درگیر بودیم.من چی بپوشم ، آندیا چی بپوشه.....لباسمون ست باشه نباشه؟؟؟
منم شدم خاله عروس....👰👰👰👰👰👰
البته اون شب حالم زیاد خوب نبود ..هم از نظر روحی و هم جسمی.....
و از همه بدتر اینکه کسی هم خبر نداشت و نمی تونستم به کسی چیزی بگم....😭😭😭😭😭
بگذریم، حرفای خوب بزنیم
اون شب آندیا و گلسا دختر داییش حسابی خوش گذروندن و حسابی رقصیدن........
اما حالا دو هفته مونده به عروسی من فهمیده بودم باردارم....نمیدونم چرا یهو ورم کردم و بالاخره تصمیم گرفتم واسه خودم و آندیا بدم خیاط لباس بدوزه...برای هر دو یه رنگ پارچه یکرنگ(بنفش بادمجونی) خریدم....وبقول آندیا ست مادر و دختری شدیم...واسه اینکه مسعود از قافله عقب نباشه یک کراوات بنفش هم واسه اون خریدیم....ما شدیم خانوده بنفش💜💜💜💜💜
و بالخره این دخترم رفت سر خونه و زندگیش.....ایشاءالله خوشبخت بشهمنم شدم خاله عروس....👰👰👰👰👰👰
البته اون شب حالم زیاد خوب نبود ..هم از نظر روحی و هم جسمی.....
و از همه بدتر اینکه کسی هم خبر نداشت و نمی تونستم به کسی چیزی بگم....😭😭😭😭😭
بگذریم، حرفای خوب بزنیم
اون شب آندیا و گلسا دختر داییش حسابی خوش گذروندن و حسابی رقصیدن........
❤❤❤❤❤❤
تو باشی و هوای بهار و من قدم به قدم فدایت می شوم.... تو باشی ، از لحظه های دلتنگی جلو می زنم به تمام درهای بسته دهن کجی می کنم
تو باشی ، از لحظه های دلتنگی جلو می زنم به تمام درهای بسته دهن کجی می کنم ....آندیا و دختر دایی(گلسا)
این بود ماجرای عروسی نیلوفر و عمو مسعود
مبااااارکه🌷🌷🌷🌷🌷🌷
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی