واکسن 4 ماهگی
امروز چهار ماهگی عشق مامان است و نوبت واکسن......
از آنجا که واکسن ٢ ماهگی اش خیلی من و بابا رو اذیت نکرد با خیال راحت با خاله فرزانه راهی درمانگاه شدیم ....و اون آقابده واکسن آندیارو زد....
تا اون جایی که تونستی جیغ زدی....قربونت بشم مامانی ...
وزن : 6/500
قد: 63
دور سر: 41
تا رسیدم خونه سریع بهت قطره استامینوفن دادم چون یه مختصری تب کردی....و البته بهانه گیر..یه 2 ساعتی خوابیدی و بعد از شدت درد گریه ای سردادی که معلوم شد واکسن بد جوری اثر کرده آروم نمیشدی به هر طرف و هر سمتی که تکانت میدادم جیغ میکشیدی اینم مدرک گفته هام
اولش یه کم حالت گریه داشتی..
اما بعدش............
قربون اون گریه پر سوزت بشه مامان.....
اینم یه خواب ناز بعد از خوردن قطره استامینوفن
بله .......
مادر که می شوی دنیایت تغییر می کند، آدم ها، واژه ها، رنگ ها، غم ها و شادی ها مفهومشان عوض می شود...
برای من تک تک کلمات با وجود آندیا تغییر معنا داد... درک کردم وقتی "واکسن" از دهان مادری خارج می شود، یک کلمه ی معمولی نیست، در پس آن هزار ناراحتی و دلهره از صدای گریه و تب دلبندش نهفته است...
و هزاران بار خدا را برای داشتن فرزندی سالم شکر می کنم و آرزوی سلامت برای تمام کودکان را دارم