فرشته کوچولوی مامان و بابا آندیا فرشته کوچولوی مامان و بابا آندیا ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

❤ آنـــــــدیا فرشـــــته کوچک مـــــن ❤

آخ جوووون مسافرت......

1391/8/18 22:26
نویسنده : مامان مریم ❤
757 بازدید
اشتراک گذاری

                                                                                                                      

هوراااااااااا داریم 3 نفری میریم مسافرت.....

بالاخره آندیا جووووونی یه کم بزرگ شد و میشه برای اولین بار یه سفر سه تایی بریم.

تا حالا همه ی سفرهای من و بابایی دو تایی بوده و من اصلا تجربه مسافرت با یه بچه کوچولو رو ندارم...هم ذوق و شوق دارم و هم یه کم اضطراب.......

3-4 روزه دیگه قراره سه تایی راهی کیش بشیم و از الان می خوام چمدونها رو ببندم....

فکر کنم خیلی کار دارم....چه همه چیز میز باید بردارم....مخصوصا واسه نی نی گولو جووووونم....خاله فرزانه میگه آندیا رو نبریم چون هم اون اذیت میشه هم من و بابایی....

ولی مگه میشه ....مگه ما دلموووون میاد تو رو بزاریم و بریم....بابایی که از الان گفته اصلا امکان نداره من بدون دخترم هیچ جا نمیرم 

 

 

خلاصه چند روزیه که کار ما شده زنگ زدن به آژانسهای مختلف و آمارگیری و قیمت......

بابایی میگه باید یه هتل خوب باشه....بخاطر آندیاجووونی که یه وقت اذیت نشه.....

خلاصه که دخمل من میخواد بره کنار ساحل و حالشو ببره....و توی اولین تجربه زندگیش (4ماه و 10 روزگی)بهش کلی خوش بگذره....

و.......

بالاخره قرار شد که سه شنبه 23 آبان ساعت 12 راهی بشیم....دعا کنین که با این دخملی خوش بگذره....

راستی از شانس خوب من تا ما خواستیم بریم سفر هواپیمایی بلیطشو 65% گرون کرد.

بله دیگه!!!!!!!!!!!!!!!

اینم از تلاشهای آندیا واسه سفرش...باور نمیکنین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

یه نگاهی به این روزنامه ها بندازم

واسه تور کیش 

ای بابا توی این روزنامه ها که هیچی

پیدا نمیشه...

آهاااااا پیدا کردم

تلفن و بیارین.....

الوووووووووو

ما میخوایم بریم کیش

این چه جاییه که من بدنیا اومدم

شب میخوابن صبح بیدار میشن

65% گرون میکنن  


و این چنین شد که ما قصد سفر کردیم


هورااااااااااااااااااااااا

 


 

 

 این خاله و دختر خاله من همش واسم نظر میزارن.....جیف من الان فقط بلدم آغو آغو کنم....

نمی تونم جواب بدم...آخه من هنوز کوچولو ام 

 

تازه...خونشونم نزدیک خونه ی ماست....

 

تازه دوسشونم دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

khale farzaneh
18 آبان 91 21:32
eyyyyyyyyyyyyyyy khale hala bebin vasat az kish chi mikharan
niloofar
18 آبان 91 21:38
cheghad to nazi fandoghe man
مامان آندیا سعیدی کیا
18 آبان 91 23:39
ماشاالله به این دخمل کپل خدا حفظش کنه
مامان آندیا
19 آبان 91 10:56
مرسی که بهمون سر زدین خوشحال شدیم شما هم لینک شدین عزیزم ایشالا که بهتون خوش بگذره
مامان صبا گلی
21 آبان 91 9:13
نامه ای به فرزند فرزند عزیزم: > > آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی، > اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم > اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است > صبور باش و درکم کن > یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم > برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم... > وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن > وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر > وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو > وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی.... > زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو..روزی خود میفهمی > از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو > یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم > کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم > > فرزند دلبندم،دوستت دارم
خاله فرزانه
22 آبان 91 18:21
جيگر تورو بخورم كه نميتوني جواب منو بدي...خاله كوچيييييييييييييك
نيلوفر
22 آبان 91 18:26
توتوووووو ما به تو حسوديمون ميشه.... بچه 4ماهه رو چه به كيش......