اولین یلدای آندیا
عجب حکایتی داره این شب یلدا ما که طولانی بودنش و نفهمیدیم.....
ولی هر چی هست خوبه..چرا که باعث میشه توی این عصر ماشینی شدن که آدمها خودشون و راحت کردن و واسه همه چی به هم پیامک میزنن حداقل به این بهانه دور هم جمع میشن....
اما راستش امسال شب یلدا واسه من یه حال و هوای دیگه ای داشت .سرشار از انرژی بودم و اونم فقط و فقط بخاطر حضورتو بود و هست وقتی بهت نگاه میکنم انگار دوباره جون میگیرم و خستگی هام در میره.......
منم امسال یه کم از خودم هنر در کردم و به ابن بهانه چند تا عکس خوشکل از دخملی گرفتم اگر چه که امسال خیلی کوچولو بودی و نمی تونستی راحت بشینی و عکس گرفتن یه خورده هم واسه تو و هم واسه ما سخت بود ولی با کمک خاله و دختر خاله ها یه کاریش کردیم و کلی پشت دوربین بال بال زدیم تا یه عکسی ازت بگیریم........
اینم سفره شب یلدا
آندیا جووونی با کلاه هندوانه ایی
عشق مامان و بابایی
قربون اون لبخندت....... عزیزم
وای ی ی ی هندونه ی من
ننه سرما میخوام چکار وقتی تو رو دارم !!!!!!
اینم کلاه و شال گردنی که خاله فرزانه واسه شب یلدا برات بافته!!!!!!!!
و در آخر......................................................................................
به صد یلدا الهی زنده باشی
انار وسیب و انگور خورده باشی
اگر یلدای دیگر من نباشم
تو باشی و تو باشی و تو باشی