واکسن یک سالگی آندیا
سلام دخمل قشنگم ، عزیز مامان
امروز موعد واکسن یکسالگیت بود البته با یه کم تأخیر آخه هفته پیش تولدت بود و نشد که
بزنیم چند روز بعدش هم که رفتیم اون خانومه مرکز بهداشت گفت یکشنیه 23 تیر ببرمت و
از اونجایی که من امروز سر کار بودم این مسئولیت خطیر به گردن خاله فرزانه افتاد
...هرچند که اصلا و ابدا دوست نداشت تنهایی بره ، اما دیگه چاره ای نبود ومن با اینکه سر
کار بودم اما همش دلم پیش تو بود مامانی......و مرتب به خاله زنگ میزدم تا اینکه آخرین بار
گفت واکسن و زدن و دارین میرین خونه و دخمل ناز مامان اصلا گریه نکرده. قربونت برم
مامانی که اینقدر صبوری و خانوم.
پس امروز حسابی بهانه گیری کن که بهانه هات خریدار داره.......
الانه که دارم مینوسم تو ، توی خواب نازی و من کنارت کامپیوتر روی پامه و دارم خیلی
آروم کار میکنم تا مبادا بیدار بشی عزیزکم...
آندیا دریه خواب اخمویی ، بعد از
واکسن یک سالگی