اولین مریضی فرشته کوچولوی ما
الان که دارم مینویسم روی پام خوابیدی البته خوابه خواب که نه ....چون هر از گاهی یه کم نق نق میکنی. امشب شب سختی و گذروندم..البته گذروندیم..من و تو و بابایی امروز از صبح تب داشتی ومجبور شدم که مهد نبرمت ، خاله هم که تازه دیروز رفتن مسافرت و من موندم و تو این مریضی که یهو اومد سراغت. نمیدونم بگم سوغات مهد کودکه یا از دندوناته یا..... بهرحال مامانی جووووون امروز از صبح تب کردی ومن و حسابی گذاشتی توی آم پاس (به قول سریا ل دود کش) خلاصه امروز بیخیال مهد برنت شدم و به بابایی زنگ زدم که زودتر بیاد خونه، تا من تو رو تحویلش بدم وبرم سرکار که البته بابایی هم از اونجا...
نویسنده :
مامان مریم ❤
0:49