خیلی ساده!!!
چقدر ساده خودمان را از ساده ترین حقایق آرام زندگی محروم می کنیم، چقدر ساده یادمان می رود در یک غروب خسته، نوشیدن یک فنجان چای با یک دوست می تواند معجزه کند. چقدر ساده یادمان می رود قدم زدن در خیابان های این شهر شلوغ، در یک غروب خسته و تماشای چراغ روشن ماشین ها که عجله از بی قانونیشان می بارد، می تواند آرامش شب را به همراه داشته باشد. چقدر ساده یادمان می رود که قرارهای هفتگی کوه اگر بشود ماهانه خیالی نیست، اما اگر بشود سالانه و گاهی از سال هم بگذرد، چقدر روح پژمرده از خستگیمان، پژمرده تر می شود! خودم را می گویم! چقدر ساده مدت هاست همۀ دعوت های دور همی ها را با یک " نه " و "و...
نویسنده :
مامان مریم ❤
17:11